یک زندانی پیش از پایان دادرسی در قزوین اعدام شده است
نصرت الله خزائی زندانی محکوم به اعدام زندان قزوین هفته گذشته درحالی اعدام شد که خانواده وی می گویند پرونده وی در دادستانی درحال بررسی بود و هنوز حکم اعدام وی قطعی نشده بود.
نصرت الله خزائی زندانی محکوم به اعدام زندان قزوین هفته گذشته درحالی اعدام شد که خانواده وی می گویند پرونده وی در دادستانی درحال بررسی بود و هنوز حکم اعدام وی قطعی نشده بود. در پیگیری های پس از اعدام، چندین مقام قضایی در دادستانی تهران به آنها گفته اند این زندانی نباید اعدام می شد. این پرونده می تواند مصداق دیگری از دغدغه مخالفان حکم اعدام باشد که بر غیرقابل جبران و بازگشت ناپذیر بودن آن تاکید دارند.
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، سپیده دم روز سیزدهم دی ماه ۹۵، حکم اعدام یک زندانی با اتهام «حمل و نگهداری مواد مخدر» در زندان قزوین اجرا شد.
برادر این زندانی در گفتگو با گزارشگر هرانا توضیح داد: “برادرم سابقه ای نداشت، پرونده با درخواست ماده ۲۰ به تهران فرستاده شده بود و هنوز جوابی نیامده بود. از اول یعنی نهم اردیبهشت سال ۹۴ که پرونده به آنجا رفته هم گفته بودند این پرونده دوسال طول می کشد. از همان موقع نیز توقف حکم روی پرونده خورده بود.
به دادستانی برای پاسخ این درخواست زنگ زدم و گفتند پرونده برادرت هنوز در حال بررسی است و یکماه دیگر زنگ بزن. جواب دادم برادرم را اعدام کرده اند و امروز مراسم ختم هفتم است. پاسخ دادند چرا اعدام شده هنوز پرونده اینجا باز است و به قزوین ارسال نشده، نباید اعدام می شد. به چند اتاق و مقام دیگر نیز تلفن را وصل کرد و آنها نیز همین پاسخ را دادند. همه آنها گفتند نباید اعدام می کردند، روی این پرونده توقف حکم خورده است. دادستانی قزوین نبایستی بدون اجازه ما این کار را می کرد.”
“از تهران گفتند به دادستانی قزوین مراجعه کنم و بپرسم چطور پرونده ای که هنوز از تهران به قزوین فرستاده نشده، حکمش اجرا شده است.”
این عضو خانواده خزایی در مورد اینکه کدامیک از مقامات قضایی در تهران به وی چنین پاسخی داده اند، در ادامه گفت: “آقای حصاری نماینده سوم آقای لاریجانی در قوه قضائیه است و پرونده برادرم نزد ایشان بوده است. ابتدا منشی پاسخ داد و گفت در کامپیوتر درحال بررسی ثبت شده و هنوز جوابی برای اعدام داده نشده، به مقامات بالاتر خود وصل کرد، به سه اتاق وصل کرد و همگی همین نظر را داشتند که هنوز حکم قطعی او نیامده و نباید اعدام می شد.”
بردار نصرت الله خزائی در پایان تاکید کرد: “یکشنبه ملاقات حضوری رفتیم نه به ما و نه برادرم نگفته بودند که قرار است اعدام کنیم. روز دوشنبه ساعت ۶ صبح برادرم زنگ زد و گفت من را برای اعدام دارند می برند مگر پرونده من ماده ۲۰ نخورده بود؟ با داد و بیداد گفتم هنوز پرونده در دست بررسی است ولی برادرم گفت هرچه میگویم قبول نمی کنند و بعد از آن هم گوشی تلفن را از دستش گرفتند.”
مادر این زندانی نیز در گفتگو با این خبرگزاری گفت: “وقتی حکمش آمد رفتیم پیش امام جمعه و نماینده مجلس از همه نامه گرفتیم و برای ماده ۲۰ اقدام کردیم. شماره پرونده را به ما دادند و گفتند دو ماه یکبار برای گرفتن نتیجه زنگ بزنید. تا دو ماه قبل از اجرا هم گفتند در حال بررسی است. تا اینکه ساعت ۶ صبح زنگ زد گفت مامان منو برای اعدام می برند. هرچه گفتیم و اصرار کردیم فایده ای نداشت و اعدامش کردند. تا اینکه دیروز دوباره زنگ زدیم به تهران و گفتند مادر هنوز پرونده اش در حال بررسی است. چطور می شود که پرونده پسرم در نوبت بررسی بوده و اعدامش کردند.”
این مادر داغدار ادامه داد “دیگر زندگی برای ما نمانده، آن یکی پسرم هر روز داروی خودکشی می آورد، با این مصیبت چه کار کنیم همه همبندی هایش از زندان و بیرون زنگ میزنند و یا می آیند و عزاداری می کنند و می گویند حق پسرت اعدام نبود.”
خانم خرائی همچنین خاطرنشان کرد: “پنج سال و شش ماه پسرم زندان بود، رفتم پیش دادستان گفتم پسرم را نکشید، قرآن بردم، اما افاقه نکرد. من از شما و شما از خدا حق این پسرم را بگیرید. پنج سال و چهار ماه از تهران تا قزوین همه جا را سر زدم. ای کاش سر همه مارا می بریدند اما پسرم را اعدام نمی کردند. این مواد برای خودش هم نبود، اصلا خبر نداشت، قاضی خودش درجه تخفیف داده بود و نوشته بود حمل ناخواسته بوده، در دادنامه هم ذکر شده.”
“رفتم دادگاه گفتند برای شیشه است، گفتم ما ۱۰ ساله اینجا زندگی می کنیم شیشه کسی را نشکستیم، گفت مادر شیشه نشکانده، شیشه یک جور مواد است. پسرم گفت برای من نبوده، حبسش را کشیده ام و بیرون می آیم.”
مادر خانواده خزائی در پایان تصریح کرد: “اول برای کمیسیون عفو قبول نکردند اما دفعه دوم خود آقای انصاری دادستانی قزوین امضاء کرد، نماینده مجلس اینجا امضا کرد، امام جمعه هم امضا کرد. الان بروم پیش دادستان قزوین دیگر چه بگویم؟ در زندان پسرم کلاس قرآنش را قبول شده بود، همه ماموران و زندانی ها دوستش داشتند، هر بار ملاقات می رفتم حتی از من شناسنامه هم نمیخواستند، هر هفته به ما ملاقات حضوری میدادند چون پسرم حسن اخلاق داشت. از زندان زنگ می زدند پسرتان کلاس قران قبول شده برای افطاری به زندان دعوت شدیم.”هرانا 22 دی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر