این روزها شاید کمتر هفتهای باشد که عکس و فیلم و خبر مربوط به تنبیه بدنی یک دانش آموز به شبکههای اجتماعی و رسانهها راه نیابد. درز خبر و فیلم تنبیه بدنی، آن هم عموماً دانش آموزان پسر، تکذیب اولیه مسئولان مدرسه، پیگیری و مصاحبه و ارائهی مدارک و شواهد بیشتر، پس گرفتن تکذیب، خبر از برخورد با معلم یا عوامل مدرسه یا کسب رضایت والدین دانش آموز، زنجیرهای تکراری است که معمولاً پس از هر خبر “تنبیه بدنی” کم و بیش تکرار میشود. نتیجهگیری دم دستی افرادی که از دور دستی بر آتش سوزان نهاد “مدرسه” دارند معمولاً اینگونه صورت بندی میشود که گسترش خشونت در جامعه و فراگیر شدن آن همه شئونات و از جمله نهاد آموزش را دربر گرفته است. اما آیا به راستی تنبیه بدنی در مدارس کشور نسبت به چند سال گذشته افزایش داشته است؟ اگر نه پس این همه فیلم و خبر و عکس نشان از کدام وضعیت بحرانی در نهاد آموزش و پرورش دارد؟
شاید کمتر معلمی بشود پیدا کرد -دست کم در مدارس پسرانهی کشور-که در طول سالهای تدریس خود، با سر و صورت خونین و مالین دانش آموزی مواجه نشده باشد که یا توسط همکلاسی و هممدرسهای او مضروب شده و یا در اثر تنبیه بدنی توسط یکی از معلمان یا کادر اجرایی مدرسه به چنان روزی افتاده. خشونتی که از سطح مدارس گزارش میشود، تافتهی جدایی از کلیت جامعهای نیست که در سطوح مختلف دچار خشونتی گاه عنان گسیخته است. شاید در بخشهایی از جامعه، با بالا و پایین رفتن شاخصهای توسعه و اقتصاد حجم و میزان خشونت هم افزایش و کاهش پیدا کند اما به نظر نمیرسد که خشونت در مدارس از چنین شاخصهایی تبعیت کند. برخلاف نظر عمومی و اخبار منتشر شده، به نظر نمیرسد معلمان با این گزاره که “میزان تنبیه بدنی دانش آموزان در مدارس افزایش پیدا کرده”، موافق باشند.
آن چیزی که سبب شده است اخبار تنبیه بدنی بیشتر از گذشته در اخبار و رسانهها منعکس شود و مقامات دولتی را به واکنش وادارد، تغییرات گستردهای است که دسترسی به شبکههای اجتماعی در سطح جامعه ایجاد کرده است. اگر چه شاید نتوان با ارائهی دلایلی ثابت کرد که میزان تنبیه بدنی در مدارس کشور کاهش داشته است اما بدون شک “میزان پوشش و انعکاس اخبار تنبیه بدنی” در سطح جامعه افزایش یافته است. “دانش آموزان موبایل به دستی که کلاسهای درس را به کلاسهای شیشهای تبدیل کردهاند تا کوچکترین رفتار و سخن معلمشان را در فاصلهای کوتاهتر از زنگ تفریح مدارس در سراسر کشور پخش کنند، پدری که در حساب توییترش عکس صورت سیلی خوردهی پسرش را که بیماری آسم دارد، منتشر کرده و بلافاصله با سیل پیامهای خبرنگاران مواجه میشود و خواهری که عکس و فیلم برادرش را در اکانت اینستاگرامش منتشر میکند که بدنش کبود است”؛ همه از تحولی اساسی در مناسبات حاکم بر روابط اجتماعی خبر میدهند که ساختار فرسودهی نهاد آموزش ایران هنوز نمیتواند این تغییر را به رسمیت بشناسد و بنابراین به شیوهی مألوف قدیم از در تکذیب و تطمیع و تهدید در میآید. غافل از اینکه هر کدام از اینها خود سوژهی یک پست و کامنت و خبر جدید در شبکههای اجتماعی هستند که اتفاقاً خیلی هم “لایک خور” اند.
وضعیت جهانی تنبیه بدنی
تنبیه بدنی واقعیت غیرقابل تکذیب نهاد مدرسه در ایران است. “میراث ماندگار” شیوهی آموزشی سنتی در مکتبخانهها که توانست جایگاه محوری خود را در تاسیس نهاد مدرن آموزش نیز حفظ کند و همزاد و ملازم همیشگی کلاس و درس و مدرسه باقی بماند. اما این فقط ایران نبوده و نیست که با مشکلی به نام تنبیه بدنی در مدارس روبهرو است. در گزارش نهایی ششمین “کنگرهی جهانی خشونت در مدارس و سیاستگذاریهای عمومی” که سال ۲۰۱۵ در پرو برگزار شد، آمده است که تا ماه می ۲۰۱۵، تنبیه بدنی در ۱۲۵ کشور غیرقانونی شد که از این میان، ۴۶ کشور، آن را در تمامی اشکال، حتی در خانه نیز ممنوع کردهاند، با این حال بنابر این گزارش هنوز ۷۴ کشور در دنیا وجود دارند که تنبیه بدنی را در موسسات آموزشی خود به طور کامل لغو نکردهاند.
و نکتهی جالب اینجا است که ایران از جمله کشورهایی است که سالهاست تنبیه بدنی را به صورت مطلق ممنوع کرده اما در عمل موفق به لغو تنبیه بدنی در مدارس نشده است.
تنبیه بدنی در قوانین ایران
طبق مادهی ۷۷ آییننامهی اجرایی مدارس (مصوب سال ۱۳۷۹)، “هر گونه تنبیه دیگر از قبیل اهانت، تنبیه بدنی و تعیین تکلیف درس به منظور تنبیه ممنوع است” و تنبیه دانش آموز فقط به موارد ذیل محدود شده است:
1- تذکر و اخطار شفاهی به طور خصوصی
2- تذکر و اخطار شفاهی در حضور دانش آموزان کلاس مربوطه
3- تغییر کلاس در صورت وجود کلاسهای متعدد در پایه، با اطلاع اولیای دانش آموز
4- اخطار کتبی و اطلاع به ولی دانش آموز
5- اخراج موقت از مدرسه با اطلاع قبلی ولی دانش آموز حداکثر برای سه روز
6- انتقال به مدرسهی دیگر
طبق گفتهی معاون پارلمانی وزارت آموزش و پرورش در سال تحصیلی ۹۴-۹۵، چهل پرونده با موضوع تنبیه بدنی در هیاتهای بدوی رسیدگی به تخلفات اداری مطرح شده و به صدور رای انجامیده است. این چهل پرونده، بخش کوچکی از صدها تنبیه بدنی است که یا به شکایت نمیانجامد و در مدارس با کسب رضایت حل و فصل میشود و یا اینکه اساساً شکایتی از تنبیه بدنی وجود ندارد و حتی والدین هم مشکلی با تنبیه بدنی فرزندان خود ندارند. در کشوری که تنبیه بدنی نه تنها ممنوع و غیرقانونی است، بلکه اعمال آن مستوجب توبیخ و تذکر و برخورد انضباطی و دادگاهی نیز هست، چرا کماکان بخش بزرگی از مدارس به شکل غیرقانونی به تنبیه بدنی دانش آموزان مبادرت میورزند؟ چرا با اینکه از نظر قانونی تنبیه ممنوع است اما هنوز هم در بسیاری از مدارس کشور (دستکم پسرانه)، شلنگ یکی از مهمترین ابزار کمک آموزشی به حساب میآید؟
مشکل کجاست؟
ذکر این نکته ضروری است که در سطح مدارس، سطوح مختلفی از خشونت وجود دارد که یکی از انواع آن “تنبیه بدنی” است که از سوی کادر آموزشی علیه دانش آموزان اعمال میشود. برخلاف بسیاری از وجوه خشونت در جامعه، دولت و حکومت در برابر کاربرد تنبیه بدنی به لحاظ حقوقی و اجرایی مخالفت میکند و برای کنترل آن تلاش میکند، اما بخشی از جامعه (معلمان و گاه والدین) حاضر به همراهی با دولت نیست و در برابر اجرای قانون مقاومت میکنند. تنبیه بدنی علیه دانش آموزان از جمله شاخصها و نمادهایی است که میتواند نشان دهد که جامعهی ما چقدر در برابر کاربرد خشونت علیه گروههای اجتماعی آسیب پذیر از جمله کودکان و نوجوانان حساسیت دارد. اما فروکاستن خشونت در مدارس به دلایل “ذاتگرایانه” و گرفتن نتایج سرراست اجتماعی و فرهنگی از آن، به نظر نمیرسد که دقیق و معتبر باشد.
مجموعهای از عوامل ساختاری و اجرایی در کنار کمبودهای سختافزاری و نرمافزاری در مدارس کشور، چرخهی خشونتی را در مدارس ایجاد کرده است که تنبیه بدنی تنها یکی از زنجیرههای آن است. خشونت دانش آموزان علیه همدیگر و خشونت کلامی و رفتاری “دانش آموزان علیه معلمان و کادر مدرسه” دیگر زنجیرههای این چرخهی خشونت هستند که قوانین و آییننامههای دستوری آموزش و پرورش توانایی مقابله با این چرخه را ندارند. تاکید یک جانبه بر اعمال خشونت علیه دانش آموزان و برجسته کردن تنبیه بدنی اگر چه به درستی انجام میگیرد و انگشت اشاره به یک معضل مهم اجتماعی در نهاد آموزش است، اما بدون در نظر گرفتن سایر وجوه این خشونت در مدارس راه به جایی نخواهد برد. کمتر پیش میآید که اخبار ضرب و شتم معلمان توسط دانش آموزان منتشر شود اما واقعیت این است که این نوع خشونت در سطوح مختلف در مدارس کشور اتفاق میافتد. مرگ محسن خشخاشی معلم فیزیک بجنوردی در اثر ضربهی چاقوی دانش آموزش، نمونهی خوبی برای بررسی میزان و سطح خشونت موجود در برخی از مدارس کشور است که متاسفانه چندان هم نادر و استثنایی نیستند.
مقصر کیست؟
بدون شک معلمان و کادر اجرایی مدارس مقصران اصلی وجود و ادامهی تنبیه بدنی علیه دانش آموزان هستند. درست است که درصد کمی از معلمان خودشان دست به تنبیه بدنی میزنند، و در بیشتر مواقع آن را به عوامل اجرایی مدرسه میسپارند. اما انتقاد وارد بر اکثریت معلمان سکوت در برابر این اعمال صریح خشونت در نهاد مدرسه و در مقابل دیدگان آنهاست. در ده سال سابقهی حضور در مدارس مختلف برخوردار تا محروم در ۴ استان کشور، شاید به جرات میتوانم بگویم حتی یک مورد هم مخالفت علنی با کاربرد خشونت در مدارس و تنبیه بدنی از سوی معلمان ندیدهام. حداکثر چیزی که دیدم اعتراض به شدت خشونت به کار رفته در تنبیه بدنی دانش آموزان بوده است. اما در کنار معلمان، والدین دانش آموزان هم جزو متهمان اصلی رواج تنبیه بدنی در مدارس هستند. در طول ده سال تدریسم موارد بسیار کمی از والدین دانش آموزان را دیده بودم که معترض به تنبیه بدنی فرزندانشان در مدرسه بوده باشند.
سهم مدیران و مسئولان آموزش و پرورش در بازتولید و استمرار این چرخهی خشونت اما از جنسی دیگر است. اگر چه به ظاهر آنان مخالف هر گونه تنبه بدنی هستند و خود را در جایگاه مخالفان تنبیه بدنی در مدارس میدانند، اما در عمل با سیاستگذاری غلط و اجرای نادرست سیاستهای آموزشی و تربیتی، عملاً زمینه را برای استمرار خشونت در مدارس فراهم میکنند. فراهم نکردن حداقل شرایط لازم برای پرهیز از اعمال خشونت مانند تراکم تعداد دانش آموزان در کلاسها، عدم حضور مشاوران به اندازهی کافی در مدارس، عدم توجه به سلامت بهداشت روانی در محیط کار برای معلمان و دانش آموزان در کنار ترویج تئوریک خشونت در قالب متون درسی و فعالیتهای فوق برنامهی مدارس از جمله تبلیغ و ترویج مناسبات خارج از شئون آموزشی مانند نظامیگری در محیطهای آموزشی، از جمله مواردی است که زمینه را برای استمرار خشونت علیه کودکان در نهاد آموزش فراهم آورده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر